Understanding the phenomena.

Archive for the ‘Moody days …’ Category

ما شرررریم


حواسم را جمع میکنم .

فکرم را متمرکز میکنم به اکنون .

نمیگذارم افکار پریشان اکنون من  مرا ناراحت کند …خونسرد میمانم . مثل تمام کسانی که خونسردانه زندگی میکنند … جوابت را ندادم …. نمیخواهم تو و خودم را بیشتر ناراحت کنم …

 در این مواقع بیشتر از پیش به همه چیز بی اعتقاد میشوم …حتی به عشق هم بی اعتقاد میشوم …

تا کجا میتوانم ادامه دهم نمیدانم …. چیزی در مغزم نیست که بگویمت … ایده ای هم برای آینده ندارم . بگذار به فاک برود آینده …  حتی چیزهایی هم که برای آینده طرح ریزی کردم برایم دیگر مهم نیست …

باز هم دپرس شدم از این هوا و از این زندگی گهی …

اصلا مرگ به این زندگی لعنتی که دارم .

چه چیزی میتواند خوشحالم کند؟ حتی از اسم وبلاگم هم حالم بهم میخورد … هیچوقت از ته دل نخندیدم … اسمی برای وبلاگم گذاشتم که در زندگی نداشتم … معمولا آدمها دنبال چیزی هستند که ندارند!!!!

میبینم که دارم مینویسم … که چه ؟ که بخواند ؟ میخواهم گریه کنم … نمیتوانم … یا حتی میخواهم خودم را از این پنجره طبقه ششم بیرون پرتاب کنم تا بمیرم … اما اگر زنده و فلج ماندم چه ؟

خسته شدم … خسته. ازین زندگی بی معنی و مفهوم … فکر میکنم میبینم اگر زندگی من هر جور دیگری هم میبود بی معنی و پوچ بود … اما وقعا نمیدانم آیا باز هم پوچ بود یا نه ؟؟؟؟ چون در شرایط ایده آل قرار نگرفتم که درباره آن موقعیت و پوچی زندگی نظر دهم …

 پوچی زندگی …  فلسفه پوچی .. آلبر کامو و افسانه سیزیف .. اولین باری که خواندم خیلی زیاد دپرس نبودم … شاید برمیگردد به 8 سال پیش که خواندم … تنها سوال مهم فلسفی این است که زندگی ارزش زیستن دارد یا نه ؟؟؟؟؟

 حالا که نوشتم کمی راحت شدم … انگار که ارضا شدم … بگذار بگویم آبم آمد ! مثل شاهین نجفی که رک میگوید و رک میخواند و میدانی که من دوستش دارم ..اصولا من از آدمهای رک و معترض خوشم می آید … وجه تشابه من و او زیاد است … رک بودن . بی چاک و دهن بودن . معترض بودن . بی اعتقاد بودن به موهومات لا ادری .

از تمام آهنگهای او خوشم می آید …( نقی . مهدی . زندگی سگی ما . آوازه خوان در خون -به یاد فریدون فرخ زاد- . نوشابه . شر اعظم . سارینا . سگ هار . قسم . وقتی خدا خوابه . دکتر . انقلاب تفکر . ندا .تو ازم بدت میاد . پلنگ زهمی . تو حلقم …)

همه اینارو دهها بار گوش کردم … اینها برای نسل آینده ایرانه نه برای نسل اکنون . چرا که ما شرررررریم با تمام وجود .

 انگار آرام شدم … عقده دلم را نوشتم …

میخواهی فریاد بزنی که پناهی نیست


روزهایی هست که در آن هیچ احساس خوبی نداری … .

نه از برای اینکه در کشور امنی زندگی نمیکنی… نه از برای اینکه آینده خوبی نداری… نه بدلیل اینکه به کلی از آرزوهای خود نرسیدی …نه .

تنها برای اینکه زندگی در هر نوع خود پوچ و بیهوده است .

یا به قول آلبر کامو در کتاب افسانه سیزیف : تنها سوال مهم فلسفی این است که زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟ … خودکشی خود اعتراف به جواب این پرسش است .

یاد یه تیکه از شعر داریوش افتادم که میگفت :

گم و گیج و تلخ و بی گذشته ام
توی شهری که پناه داده به من
از کدوم طرف میشه بهم رسید
همه کوچه ها به غربت می رسن….

تا دیگه چه بهونه ای برای خندیدن و زندگی کردن بشه پیدا کرد … بشه بیشتر و بیشتر خودمون رو گول بزنیم و با زندگی دست و پنجه نرم کنیم … خیال کنیم وکه زنده هستیم و داریم زندگی میکنیم …

یا شایدم هر چی میشه بگیم let it goes …. … بیخیال …..

Such a sucked life all we have. Remembering my friend who told me for the sake of god please laugh at every bit of what “others” laugh at. Meanwhile I replied: what exactly do you mean the OTHERS? The foolish and the fortunate you mean? RAJJALEHA (رجاله ها) you mean? Life that you can not easily fit in as a normal person ? why? Cause of barriers that you made for yourself or your daily thought made if for you?

Nothing else I remember to write here … just a deep blue feeling inside my soul …

من از نهایت شب حرف میزنم


من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تایکی

و از نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه من امدی ای برای من ای مهربان چراغ بیاور

و یک دریچه که از ان

به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم

فروغ فرخزاد

Worm whithin !


Looking in the past days , all day long I was thinking about writing my words in somewhere . Maybe because I had such feeling to tell others what I feel. Maybe because I broke within!

There will be one day for everyone who will break once! There will be nothing to satisfy “him” (for prevention to discrimination to feminists I also tell SHE!)

“There is something you cannot tell anybody else, because of their habit they laugh at you with irony smile” sadegh hedayat _ boofe koor (blind owl)